رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

unforgettable moments

دلم برايت تنگ ميشود

دلم برايت تنگ ميشود براي كودكي هايت براي خنده هايت براي بوي بچگي هايت براي شيطنت هايت براي محكم بغل كردنت !‌ براي قهر كردن هايت دلم برايت تنگ ميشود براي دلتنگي هايت براي دوستت دارم گفتن هايت بزرگ نشو !‌ از من دور نشو ...  دلم برايت تنگ ميشود... ...
25 مهر 1392

دلم برات تنگ ميشه !

رهام قشنگم ،‌سلام امروز صبح زود بيدار شدي و رفتيم خونه عزيز . صبحانه نخوردي . نميدونم چرا گرسنه نبودي ... خلاصه يه كم كارتون ديديم و ساعت 7:20 ديگه من لباس پوشيدم كه بيام . تو رفتي روي مبل نشستي ديدم سرت پايين هست . بهت گفتم رهام جون كار نداري ؟     ديدم بغض كردي . گفتم چي شده ؟ با بغض بهم گفتي : " دلم برات تنگ ميشه " و زدي زير گريه . الهي من براي دلت بميرم . ...
18 مهر 1392

عكسهاي رامسر

رهام عزيزم سلام امروز ميخوام برات عكسهات رو بذارم .  عكسهاي رامسر . عاشقتم مادر !‌  واسه روزها و ساعتهاي بيحوصله گيم من رو ببخش .... اين عكس رو خودت از جاده ميخواستي بگيري : اينجا طبق معمول امير اشك تو رو در اورد : ( نميذاشت توي چاله رو نگاه كني ) ...
17 مهر 1392

لباسهاي جديد

سلام عشق من ديروز اولين جلسه ترم 2 انگليسي رو ،‌رفتي و به من ميگي ديگه منو نفرست كلاس زبان . ميگم چرا ؟ آخه اين نياسا خيلي حرف ميزنه . همش توي كلاس حرف ميزنه اعصاب منو خورد كرده !‌ مامان براي اعصابت بميره ... هفته گذشته برات يه سري لباس گرفتم . پيراهن مردونه و پوليور و شلوار و كاپشن . همه با هم شد 400 هزار تومن ! شايد الان كه داري اين نوشته ها رو ميخوني نميدونم چه سالي هست ولي حتما ميگي چقدر اون موقع ارزوني بود !‌ ولي باور كن كه خيلي گرون هست !‌ آخه يه شلوار 100 تومن ؟ بهر حال من با عشق اينها رو خريدم و خيلي خوشحالم . هر چند كه برابر 1 ماه حقوقم باشه .... حالا با خاله فرنوش هماهنگ مي...
17 مهر 1392

اولين نوشته

رهام عزيزم سلام ديروز جمعه بود و من از صبح كمر درد بدي داشتم . الهي برات بميرم كه كمرم رو برام ماليدي . بعدش بهم ميگفتي حالا كمرت خوب شد ؟ من هم ميگفتم آره . بعدش تو گفتي خب حالا بغلم كن !‌ اگه دلت هم درد گرفت بگو برات بمالم خوب بشه ... ديروز امير برات كارتون نميذاشت بعدش تو بهش گفتي : " امير من چكار كنم تو منو دوست داشته باشي ؟ "‌ مامان براي اون حرف زدنت بميره ... . اين هم  عكس اولين نوشته تو هست . ...
13 مهر 1392

اولين ها !

روزی که فهمیدم تو هستی ۱۲/۰۹/۸۷ اولین باری که صدای قلبتو شنیدم ۲۹/۱۰/۸۷ روزی که فهمیدم تو پسر هستی ۰۹/۱۱/۸۷ اولین باری که توی زندگیت حرکت کردی ( لگد زدی )۱۲/۱۲/۸۷ روزی که به دنیا اومدی !۱۵/۰۴/۸۸ اولین باری که غلت زدی ۱۲/۰۷/۸۸ اولین باری که سینه خیز رفتی ۲۵/۰۹/۸۸ اولین باری که چها دست و پا رفتی ۲۹/۱۰/۸۸ روزی که اولین دندونت رو دیدم !۰۷/۱۲/۸۸ روزی که دست زدن رو یاد گرفتی ۲۹/۰۲/۸۹ اولین باری که به تنهایی روی پاهات ایستادی ۲۷/۰۳/۸۹ اولین باری که خودت به تنهایی قدم برداشتی ۱۹/۰۵/۸۹    اولين امتحان دوران تحصيل (‌امتحان انگليسي ) 26/05/92 ...
10 مهر 1392

ماه مهر

رهام عزيزم سلام اين چند مدت چون پول تهيه cd blog رو نداده بودم ،‌ به نوشته هاي وبلاگم اضافه نكردم تا باطل نشه ،  بگذريم . حدود سه هفته پيش بود كه رفتيم رامسر ،‌تله كابين . بعدش هم شهر بازي . كلي هم عكس گرفتيم كه بعدا برات ميذارم . خيلي خوب بود . امتحان كلاس انگليسي رو خوب دادي و 100 شدي . البته فكر كنم به همه 100 داده بود ولي من مطمئن هستم كه تو ديگه 90 رو خودت گرفتي ! بهر حال اولين كارنامه ات رو هم گرفتي !‌ براي ترم جديد هم ثبت نام كرديم .... يه روز هم رفتيم با فيروزه و پارسا و خاله ها ،‌ ماسال ،‌ شب اونجا مونديم كه اصلا خوب نبود و بهتره بگم افتضاح بو...
10 مهر 1392
1